ديدن موضوع قبلي :: ديدن موضوع بعدي |
نويسنده |
پيغام |
satiram بزرگ انجمن و مديريت
تاريخ عضويت: 12 Aug 2006 ارسالها: 132 محل سكونت: تهران
|
ارسال شده: 4 شنبه Mar 07, 2007 1:18 pm موضوع: يك تجربه |
|
|
سلام عليكم و رحمه الل...ه و بركاته
تقوي...تقوي ...تقوي
دوست و برادر بزرگوارمان آقا محمد عزيز در يك پيام فرموده بودند مديون هستم كه بعضي مطالب را نگويم
پس در اين تاپيك اگر اين حقير چيزي ميگويم به حساب احترامي است كه آقا محمد نزد اين حقير دارند و كلمه ( مديون )است كه ايشان بكار برده اند .
اما نام اين تاپيك را يك تجربه انتخاب كرده ام اول بدليل آنكه اين حقير در اين زمينه ها ( مطالب ديني و مذهبي و اعتقادات ) بيسواد هستم و لذا اگر بزرگان خود صلاح دانستند ميتوانند نام اين مجموعه را تغيير دهند.
درست است كه اين مجموعه را اين حقير آغاز نموده ام ولي پرواضح است كه مشاركت دوستان در هر چه پربارتر كردن اين مجموعه كمك شاياني بنظر ميرسد كه حداقل بعضي ها در اين دوران باور كنند شدن را و توانستن را در هر دوره اي.
لازم بذكر است و شما نيز در ادامه مطالب در خواهيد يافت كه اين حقير در حال حاضر بدلايلي هيچ نيستم و هيچ ندارم بجز اميد و چشم تمنا بخدا و خجل هستم از محبت آقا امام زمان (عج) و ائمه معصومين (ع) و اوليا .
ولي ولي ولي همانطور كه بخودشان نيز عرض كرده ام اينجا نيز عرض ميكنم دست از دامن شان بر نميدارم حتي بعد از مرگ كه آسايشي و آسايشگاهي نميشناسم بجز دامن چهارده معصوم (ع) كه پروردگار رحمن و رحيم حواله همه ما را به آن بزرگواران نموده است.
التماس دعا .............. و من الل...ه التوفيق
نميدانم از كجا شروع كنم و يا چگونه از زمان كودكي يا از زمان سربازي يا از زماني كه در بسيج و يا جبهه ويا جهاد سازندگي بودم يا از زمان زن گرفتن و متاهل شدن ويا ..... اما شروع ميكنم و شما نيز اين حقير را ببخشيد ولي سعي ميكنم به نوعي ترتيب داشته باشد و شايد منتظرم بنوعي مرتب شود . _________________ نافله،نافله،نافله.جامعه،جامعه،جامعه.عاشورا،عاشورا،عاشورا
برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج ) صلوات |
|
بازگشت به بالا |
|
|
satiram بزرگ انجمن و مديريت
تاريخ عضويت: 12 Aug 2006 ارسالها: 132 محل سكونت: تهران
|
ارسال شده: 4 شنبه Mar 07, 2007 1:48 pm موضوع: تجربه شماره يك |
|
|
سلام عليكم و رحمه الل...ه و بركاته
تقوي...تقوي ...تقوي
احترام به پدر و مادر و نماز براي خدا
بعد از طي دوراني سخت و پس از تحصيلات ( تا ديپلم البته ديپلم را در سال 56 گرفتم ) و انقلاب اسلامي و فراز و نشيب هاي بعد از انقلاب و پس از آن تغيير شغلهاي متفاوت در يك اداره نسبتا دولتي استخدام شدم و طبق قانون آن اداره ساعت 5/2 بعداظهر تعطيل و تا ساعت 5/3 بعدازظهر به منزل ميرسيدم اما در منزل يك پدر و مادر نسبتا پيري داشتم .
يكروز نميدانم خواندم يا شنيدم احترام به پدر و مادر و اينكه اگر پدر يا مادر نصف شب و در خواب ناز شما از شما طلب يك ليوان آب كرد بايد براي رضاي خدا و احترام به پدر و مادر بلند شوييد و آب را برايشان بياورييد و عينا همين اتفاق برايم افتاد و شايد اين اتفاق سر سلسله اتفاقات بعدي شد. در خواب ناز پدر كه كنارم خوابيده بود از من آب خواست و مادرم به ايشان فرمودند ميبيني كه بچه خواب است ولي اين حقير ميشنيدم شايد هنوز خواب خواب نبودم و شايد ... بايد ميشنيدم
بيادم آمد رضاي خدا در رضاي والدين است بلند شدم ( خيلي حرف بود از جايم بلند شوم و براي پدرم آب بياورم با آن خواب ) رفتم با دقت ليوان را شستم و يك ليوان آب آورده و در كنار پدرم نشستم چند لحظه بعد ( براي اين حقير شايد چند ساعت بعد بود چون خيلي خواب بودم ) پدرم متوجه شدند و فرمودند چرا اينجا نشسته اي ؟ خدمت ايشان عرض كردم : آب آورده ام . و ايشان فقط نگاهم ميكردند .......... انشاء الل...ه خدا برايتان پيش آورده باشد و يا پيش بياورد تا ببينيد چه لذتي دارد . به ليوان آب نگاه كردند و متوجه شدند كه ليوان را شسته ام و تميز است .مثل اينكه ديگر آب نميخواستند ولي لطف كردند و ليوان را گرفتند و آب را نوش جان كردند و مادر بزرگوارم نيز نظاره گر بودند. پس از آن لحظه ديگر درهاي دنياهاي ديگر بر روي اين حقير گشوده شده بود و پرده اي از جلوي چشمم كنار رفت ديگر چشمم روشنايي جديدي داشت بسيار واضح دوست و غير دوست را ميديدم چگونه ؟ دوستان زيبا بودند . و البته اين مطلب را بعدها متوجه شدم و چه بد است خيلي وقتها ما متوجه اتفاقاتي كه برايمان ميافتد نميشوييم چه برسد به اتفاقات دور و بر خود.
((جقدر خوب ميشد مطالب را بجاي نوشتن ميتوانستيم بصورت صوتي در سايت بيان كنيم نوشتن واقعا سخت است و شايد اين حقير عادت ندارم.))
در همان ايام يكروز در سر كار ( اجازه بدهيد عرض كنم شغلم چيست تا دقيق تر بدانيد كه چه وضعيتي داشتم اين حقير كارمند بانك بودم و پشت باجه كار ميكردم) همه اش فكرم در اين بود كه نماز براي خدا ؟ يعني چه؟ مگه نماز را فقط براي خدا نميخوانيم؟
امروز نماز ظهر را فقط براي خدا ميخوانم فقط براي خدا . جالب اين بود با اينكه تمام فكرم به اين مسئله و پيرامون اين مسئله بود و فقط منتظر وقت نماز بودم ( البته وقت نماز اين حقير بدليل شغلي همان حدود آمدن به منزل و پس از نهار حدود ساعت چهار بعد ازظهر بود) خوشبختانه حسابهايم درست بود و راحت و بي دغدغه فكري از كم و كسر حسابهايم به منزل رفتم و بعداز نهار به نماز ايستادم ولي از صبح منتظر بودم كه ببينم نماز براي خدا يعني چه خوب اين حقير كه هميشه براي خدا نماز ميخواندم مگه نه؟
ايستادم ....اقامه و بعد و بعد ...به اتاق بغل كه با اتاق محل نماز تو در تو بود رفتم و بعد به حياط منزل سزي زدم و بعد گشتي دور و برم به خودم نگاه كردم در حال نماز بودم ولي ........چگونه است كه در قالب خود نبودم و چه زيبا نماز ميخواندم خيلي زيبا كلمات را ادا ميكردم و چه زيبا ايستاده بودم مودب و با آرامش .آيا اين ...آيا اين جسم اين حقير است و دارم ميبينمش پس....خدايا شكرت پس نمازي كه به نيت و شوق الهي باشد اين است شما در حال نماز و باز هم شما در حال سير و سياحت و آزاد و رها . پس چه كسي ميگفت وقت نماز خواندن را ندارم در عوض اين نماز خواندن چرا وقت برايم ايستاده است و حركتي نميكند ولي زمان كجاست .؟ نكند خداي نكرده اتفاقي افتاده بايد به درون جسمم برگردم خدايا خدايا اين حقير استحقاق اينهمه محبت را ندارم نه ندارم پس باز ميگردم بلي بازگشتم و نماز را در حالتي از بهت و نزديكي ادامه دادم و نماز تمام شد . ولي حيف كه نماز تمام شد .حيف.
ادامه دارد ....
التماس دعا .............. و من الل...ه التوفيق _________________ نافله،نافله،نافله.جامعه،جامعه،جامعه.عاشورا،عاشورا،عاشورا
برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج ) صلوات |
|
بازگشت به بالا |
|
|
satiram بزرگ انجمن و مديريت
تاريخ عضويت: 12 Aug 2006 ارسالها: 132 محل سكونت: تهران
|
ارسال شده: 5 شنبه Mar 08, 2007 5:57 am موضوع: ادامه تجربه شماره يك |
|
|
سلام عليكم و رحمه الل...ه و بركاته
تقوي ...تقوي...تقوي
جانماز را جمع كردم و بر روي طاقچه گذاشتم اما ....تا اذان مغرب توي اتاق بودم ولي يك چشمم به ساعت و يك چشمم به جانماز مثل اينكه به دور جانماز ميگشتم شايد دو ساعت تا وقت اذان مغرب مانده بود و چه كسي تحمل آنرا داشت اين حقير كه تاب و تحمل نداشتم ولي بالاخره زمان گذشت و نماز مغرب و....
حالا شايد ميفهميدم چرا بعضي ها براي وقت نماز بقول معروف بال بال ميزنند و منتظرند . آنها منتظر خلوت خود و خدايشان هستند آنجا كه فارغ از همه چيز و همه كس ميتوانند بدون هر دوز و كلكي و صاف و ساده و رك و راست با يك مهربان تر از جان از جان سخن گفت و مدهوش او بود . فقط بايد مراقب بود فقط بايد مراقب بود فقط مراقب كه حواست را دنيا پرت نكند . خدا دروغ را دوست ندارد خدا بد را دوست ندارد از هر چي بد است پرهيز ، نه فرار بايد كرد ؛ خيلي بايد مراقب بود ؛ نكند راهم را ببندم ؛ نكند صبح بيايد و آنوقت نتوانم براي خدا نماز بخوانم ...
حالا هر وقت بخواهي ميتواني با او صحبت كني هر وقت بخواهي يعني تمام زمانها با او هستي حالا باور ميكني همه جا خدا هست و با ماست پيراهنت را فراموش ميكني و نميبيني ولي او هست و ميبيني جسم نيست ولي ميبيني در خوابت او بيدار است در كارت همراهت در كنارت و كمكت است چه ميخواهي هيچ مانعي در جلوي راهت نيست چون دوستي داري كه هيچ مانعي در برابر او و دوستانش ظاهر هم نميشود . هيچ گناهي هم نيست چون جز او و دوستان او هيچ نميبيني .كارهايت همه خير است چون جز خير نميبيني . افكارت همه خير است چون جز خير نميبيني. تو ديگر تو نيستي اصلا جز او چيز ديگري نيست . همه صفا . اگر با او بودن هست ديگر هيچ نميخواهم هيچ.
زندان تن كدام است زندان دنيا كدام است با او بودن يعني بودن يعني پاكي يعني فقط او و او و او .
وقتي به خانه ميرفتم ميبايست نهار را بالاي سر پدر و مادرم بخورم اين باعث سرو صداي ناخواسته ميشد و بهم خوردن خواب آن بزرگواران.
پس به راهرو ميرفتم و نهار را بر روي پلكان راهرو ميخوردم . پدر و مادرم بعد از چند روز متوجه شدند و.... هر دو فرمودند بيا داخل و نهارت را بخور اشكالي ندارد ما هم آنچنان خواب نيستيم و وقتي تو نهار ميخوري خيالمان هم راحت ميشود كه نهارت را خورده اي.
خدا را شكر كردم و واقعا از اينهمه لطف آن بزرگواران خجالت كشيدم براي يك جلسه اي اداري به طرف محل جلسه راه افتادم در مسير در حال خودم بودم رهگذران و مردم و آشنايان را ميديدم همه گذشته و حال آنان به يك نظر برايم تحصيل ميشد نميخواستم ولي حتي تمام فكرش را جلوي خودم ميديدم به سرعت نه بدون زمان لذا در راه رفتن و گذر از خيابان دقت بيشتر و احتياط كردم . نمخواستم ولي هر كسي را كه ميديدم ميتوانستم حتي مقصدش را نيز بگويم و چه گرفتاري دارد و چرا و... حتي از خودش بهتر . اين هم برايم وحشتناك بود . خيلي از ما ميخواهيم طي الارض كنيم خيلي از ما ميخواهيم كيميا بدست بياوريم خيلي از ما ميخواهيم آينده خود و ديگران را ببينيم و خيلي از ما ميخواهيم قدرتي داشته باشيم كه به ديگران كمك كنيم و براي آن چه زحمات و چه كارهاي طاقت فرسايي كه نمي كشيم اما...
اما واقعا ميدانيم كه چه ميخواهيم و براي چه؟ يا آيا واقعا جنبه آنرا داريم و بقول معروف ظرفيتش را و ظرفش را داريم ؟
آيا طاقت داريد غم و غصه مردم را ببينيد در حاليكه در حال حاضر و در طول روز فقط چهره آنان را ميبينيد ؟
آيا طاقت داريد بي عدالتي ها را چه از طرف ديگران و چه از طرف خودمان به خودمان را ببينيم ؟
آيا طاقت داشتن چشم برزخي را داريد ؟
آيا ميدانيد هميشه نميتوان دست كسي را گرفت ؟ و نبايد گرفت و صرف فقر نميتواند دليل بر بدبختي و يا پول و ثروت دليل بر خوشبختي باشد ؟
آيا آنقدر علم داريد كه كجا بايد و يا كجا نبايد دخالت كنيد ؟ يا بعبارتي كجا اجازه داريد و كجا اجازه نداريد دخالت كنيد.
آيا...آيا...آيا..؟
ادامه دارد ......
التماس دعا .............. و من الل...ه التوفيق _________________ نافله،نافله،نافله.جامعه،جامعه،جامعه.عاشورا،عاشورا،عاشورا
برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج ) صلوات
اين نامه توسط satiram در 5 شنبه Mar 08, 2007 8:09 am ويرايش شده است. |
|
بازگشت به بالا |
|
|
حسام علي كاربر
تاريخ عضويت: 05 Oct 2006 ارسالها: 202
|
ارسال شده: 5 شنبه Mar 08, 2007 7:05 am موضوع: |
|
|
هو
سلام عليكم
آقاي satirm سخن دل ما را آشكار كردند ولي چه دشوار است بيان اين مطالب . مطالبي كه فقط كسي مي تواند لذت آنرا بچشد كه خود تجربه كرده باشد و تلاش براي اينكه ديگران از اين منبع سير الهي سيراب شوند چه بسا فهماندن آن مشكل باشد در واقع برادر عزيز شما از پلكاني براي عروج استفاده مي كنيد كه به طور حتم و يقين در نزديكي شاهد اين مطلب در نماز هستيد .خيلي زيباست كه مشاهده شود مصداق اين ايه در نماز و لله جنود السموات و الارض . شايد مشاهده ي جنود حضرت رب در عرش و فرش روياي به ظاهر خيال انگيز براي عوام به نظر برسد و ليكن به حقيقت ذات قدسي حقيقتي است غير قابل انكار
مشاهده ي لوح .قلم .كرسي و مسبحين عرش همه ي آنها فقط در يك چيز مشاهده مي شود و آن چيزي است كه اي برادر عزيز كليد آن را گرفته ايد و درك كرده ايد ولي فهماندن آن به عوام بسي دشوارتر از رسيدن به اين مقطع از سير الهي در نماز است
براي همگان امري دشورابه نظر مي رسد ولي انسان مي تواند در مقام كن فيكون قرار بگيرد ولي به شرطها و شروطها و اهم الشروط البيعه مع آل آلله ( العاقل يكفيه الاشاره)
هو المستعان علي ذلك
پوزش و عذر حقير در در باب اظهار نظر بپذيريد و بنده را حلال كنيد _________________ حرم الله حسين
خود الله حسين
..............
كلب آستان فخر المخدارت
حسام علي |
|
بازگشت به بالا |
|
|
satiram بزرگ انجمن و مديريت
تاريخ عضويت: 12 Aug 2006 ارسالها: 132 محل سكونت: تهران
|
ارسال شده: 5 شنبه Mar 08, 2007 8:26 am موضوع: ادامه تجربه شماره يك |
|
|
سلام عليكم و رحمه الل...ه و بركاته
تقوي...تقوي ...تقوي
ميدانم نميتوانم منظورم را روشن و واضح بيان كنم ولي دوستان بايد رفت و ديد ،بايد ديد و شناخت و....
از همه چيزها كه ميديدم و از اينكه طلب هر چه ميكردم بدون زمان برايم حاضر ميشد و از قدرتهايي كه حالا ميبينم خيلي ها سالها بدنبال آن هستند و اندكي بدست ميآورند ميفهمم كه كجا بودم و لي از هيچكدام مسخ نشدم و گم نشدم چون با او بودم با خدا.
آقايان ميفرمايند تعبير خواب را بايد عنايت كنند و الا كسب آن با خواندن كتاب و ..و .. نيست بعله اين حقير هر كسي خوابش را تعريف ميكرد بدون كمترين خطايي برايش تعبير ميكردم و حتي دلايل خوابش را نيز ميگفتم . در يك لحظه همه را ميدانستم بدون اراده خودم ولي حالا خودم به برادرمان آقاي علوي مراجعه ميكنم .ولي آشنايان هنوز باور ندارند و بازهم خوابهايشان را برايم تعريف ميكنند و فقط ميتوانم بگويم : انشاءالل...ه خير است.
روزي در يكي از ميادين تهران با چند نفر بطور جداگانه برخورد كردم و طبق معمول همه را ديدم و شايد آنچه ديدم فراتر از توانم بود.
ترسيدم كه اينهمه لطف را لايق نيستم. ترسيدم كه خدا نكرده اگر اشتباهي از من سر بزند و خداي نكرده خداي نكرده خداي نكرده خدا از اين حقير برنجد آنوقت چگونه در رويش نگاه كنم و آنوقت از خجالت به كجا پناه ببرم . اينجا همه جاست اينجا بودن در پناه خدا بودن است .
فرياد كشيدم خدايا اين حقير لياقت ندارد . بعله ترسيدم. بعله ترسيدم و.....
نمازم را نخواندم و اين شايد اولين جهنم براي اين حقير بود نماز را نخواندم از ترس. خيلي ترسو هستم مگه نه؟
ولي هنوز ميتوانستم . فكر ميكنم 3 روز نماز نخواندم و تمام آن دوران تمام شد . و دوباره با ترس و لرز شروع به نماز كردم اما هنوز آن لذت را داشتم ولي نه آنچنان ولي داشتم و در همين حد اكتفا كردم و فقط ميگفتم خدايا اينهمه قدرت را اين حقير تحمل نكردم و اينهمه را لايق نبودم .
اجازه بدهيد عرض كنم بزرگترين ترس اين حقير آن است كه خود را لايق اينهمه الطاف الهي نميبينم و هميشه ميترسم يكروز اگر به آنجا ها برسم خداي نكرده ممكن است اشتباهي كنم و... بهيچوجه نميخواهم دل خدا را برنجانم و با شجاعت عرض ميكنم از خدا نميترسم كه بينهايت دوستش دارم كه هيچوقت اين عشق او جايي در قلب اين حقير براي ترس از خدا نگذاشته است .
البته تا حدودي با دوستمان آقا محمد عزيز صحبت كرده ام و اين تجربياتم ادامه داشته و دارد كه اگر بزرگان صلاح دانستند و بنظر مفيد واقع شد ادامه ميدهم تا اين چند روز اخير .
بعله اين چند روز اخير كه جناب حسام علي عزيز مرا مورد لطف خود قرار داده اند و آن دعوت( كه شايد بعدها بتوانم برايتان تعريف كنم اگر لياقتش را داشته باشم و بشتابم ) شايد اين نيز دليلي بود تا اين مجموعه را آغاز كنم و خدمت جناب حسام علي عزيز عرض كنم اين حقير فقط يك ترسو است و نادان از همه آنچه هست بجز آنكه بگويم خدايا شكرت بخاطر هر آنچه كه نيستم و به ديگران نشان دادي و هرآنچه هستم و به ديگران نشان ندادي.يعني بدي هايم را پوشاندي و اگر خوب داشتم آنرا بزرگ جلوه دادي.
الحمد الل...ه با توجه به اينكه هميشه سعي ميكنم خدا را در نظر داشته باشم فكر ميكنم هيچ وقت درها برويم بسته نيست و هر چند وقت يكبار باز هم دلم خيلي تنگ ميشود و باز هم به همانجا روي ميآورم .
اما به سوي خدا برويم و بدانيم كه اين دنياي ما در مقابل دنيا هايي كه هست شايد هيچ است و دنيا هاي بزرگ و يزرگتري هست كه باورمان نميشود .
دوستان ما بخواهيم كه با خدا باشيم و شروع به عمل به خواسته امان كنيم بقيه اش را خودشان دستمان را ميگيرند و ميبرند .
تجربيات اين حقير ادامه دارد....و منتظر تجربيات شما نيز هستيم
التماس دعا .............. و من الل...ه التوفيق _________________ نافله،نافله،نافله.جامعه،جامعه،جامعه.عاشورا،عاشورا،عاشورا
برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج ) صلوات |
|
بازگشت به بالا |
|
|
mas كاربر
تاريخ عضويت: 10 Aug 2006 ارسالها: 159 محل سكونت: iran
|
ارسال شده: 5 شنبه Mar 08, 2007 11:20 am موضوع: |
|
|
سلام علیکم.
بنده اصلا تصور نمی کردم چنین مقام ومنزلتی داشته باشید. به حالتان بسیار غبطه میخورم.
برادرمن آقای satiram شما این حال نماز رو از کجا پیدا کردید؟ آیا فقط با احترام به پدر ومادر؟
احسای یقین وآرامش رو از کجا به دست آوردید ؟ من به یک یقین کوچولو نیاز دارم.
با خوندن قرآن ؟ احترام به پدر ومادر؟
کدومش؟ من رو پاسختون حساب میکنم.
یاعلی _________________ خاموشی باغ اندیشه است . امیر المومنین امام علی(ع) |
|
بازگشت به بالا |
|
|
satiram بزرگ انجمن و مديريت
تاريخ عضويت: 12 Aug 2006 ارسالها: 132 محل سكونت: تهران
|
ارسال شده: 5 شنبه Mar 08, 2007 1:41 pm موضوع: سلام علیکم |
|
|
mas نوشته: | سلام علیکم.
بنده اصلا تصور نمی کردم چنین مقام ومنزلتی داشته باشید. به حالتان بسیار غبطه میخورم.
برادرمن آقای satiram شما این حال نماز رو از کجا پیدا کردید؟ آیا فقط با احترام به پدر ومادر؟
احسای یقین وآرامش رو از کجا به دست آوردید ؟ من به یک یقین کوچولو نیاز دارم.
با خوندن قرآن ؟ احترام به پدر ومادر؟
کدومش؟ من رو پاسختون حساب میکنم.
یاعلی |
سلام عليكم و رحمه الل...ه و بركاته
تقوي...تقوي ...تقوي
فرموديد مقام و منزلت ؟؟؟؟؟
كدام؟؟؟
يك جوري برخورد ميكنيد مثل اينكه اين حقير از كره ماه آمده ام !!!
خدا وكيلي چند بار و در چند تاپيك حداقل در همين سايت شما با شروع و مطلب تقوي برخورد كرده ايد؟ جقدر برادرمان آقا محمد گشت و نوشت و تهيه كرد و به سايت منتقل كرد كه شروع كنيد كه تقوي داشته باشيد كه با ديگران فرقي نداريم
اين حقير تافته جدا بافته نيست. باور نميكنيد ؟؟؟
چرا بعضي ها فكر ميكنند مرغ همسايه غازه؟
عرض كنم با عرض شرمنده گي اين حقير قران را زياد بلد نيستم و با سختي بسيار زياد ميخوانم ولي ممكن نيست قران بخوانم و ....
اما حال نماز را از كجا آورده ام ؟ باور كنيد خودم هم نميدانم ولي معمولا نمازهايم خلوت با اوست در خلوت و تنهايي و راستش بالاجبار و بخاطر ثواب نماز جماعت معمولا نماز ظهر و عصر را به جماعت ميخوانم. ولي بنظر اين حقير خدا در نماز از همه جا به انسان نزديكتر است و شايد رو در رو تر است. ولي بطور كلي عرض كردم يكبار خواستم براي خدا نماز بخوانم و بعد...
احساس يقين ؟ واقعا و دقيقا نميدانم يقين يعني چه ولي ميدانم وجود خدا از وجود ما مسلم تر است و باور كردني تر است. ببخشيد اگر اين حقير در اين علوم سواد كافي ندارم و اگر اين مطالب را براي شما مينويسم فقط به قصد قربت الي الل...ه است كه آقا محمد فرموده اند كه انشاء الل...ه شما هم شروع كنيد .
و اما آرامش ؟ متآسفم ولي اگر قسم بخورم شما آرامش را نميشناسيد و نميدانيد چيست زياده نگفته ام.( ببخشيد و معذرت ميخواهم و باز هم ببخشيد)
خيلي وقتها ما معني و مفهوم كلمات را واقعا نميدانيم مثل خوشبختي و بدبختي.
آرامش سكون نيست ، آرامش خواب نيست ، آرامش .... خودم هم هر چه ميگردم لغتي براي تعريفش پيدا نميكنم ولي شما در آرامش ميتوانيد صاف و پاك بدون هيچ مانعي باز شوييد در همه جا پيشروي كنيد باز هم ببخشيد نميتوانم و بلد نيستم درست توضيح دهم آخه عرض كردم اين دفعه اولي است كه به امر آقا محمد عزيز اينگونه و از اين مطالب مينويسم .
فرموديد " من به يك يقين كوچولو نياز دارم "
اين حقير خيلي وقتها از حضرت موسي (ع) تقليد كرده ام مثلا چند سال پيش در عزاداري بعد از نماز ظهر عاشورا در حالي كه دوستان نيز عزاداري ميكردند ( البته عرض كنم در اين هيئت هر كجا كه باشيم در موقع اذان ظهر در همانجا نماز ظهر را ميخوانيم ) عرش كردم آقا امام حسين (ع) اينكه شما امامان معصوم حضور داريد شكي نيست ولي يك جوري دل ما را هم قرص كنيد نميدانم ولي براي ما دلخوشي است . و همان شب خواب عاشورا و صحراي كربلا را ديدم كه البته ميخواستم اين تجربه را بهمرا ه چند تجربه به اين شكل ديگر بعدا برايتان تعريف كنم.
خوب شما چرا اينكار را نميكنيد . ؟ ولي اين حقير مطمئن بودم كه امامان معصوم (ع) و حتي خيلي از اوليا هستند و طلب كردم . و البته از آن ببعد عاشورا براي اين حقير رنگ ديگري گرفت نه فكر نكنيد رنگ خون گرفت رنگ مظلوميت و رنگ بيقراري و واي از عاشوراها.
اما يك تجربه را اگر خداي كريم و رحيم به اين حقير اجازه فرمودند ادامه ميدهم و در جايي عرض خواهم كرد : شما پدر و مادر را مانند اوليا ببينيد شما پدر و مادر را مانند خانه كعبه نگاه كنيد .اگر هم فوت شده اند رضايتشان از شما و دعايشان براي شما به اندازه هزاران سال عبادت كار ميكند اصلا دربها را باز ميكند سربالايي هاي راههاي شما را سرپاييني ميكند ، اعجاز اگر ميخواهيد ببينيد به دست آنها بوسه زنيد. اگر خواستيد بزرگي خدا راببينيد اول بايد بتوانيد بزرگي آنان را ببينيد و قدر و منزلتشان نزد پروردگار را .
اين حقير محروم شده ام از اين نعمت الهي در شكل حضورشان در اين دنيا كه خدا حتما آنان را آمرزيده است ولي هنوز بهره مند از آنان هستم. به هر حال عرض ميكنم نكات باريكي هست در اين راه كه مانند يك جرقه و يك شاه كليد عمل ميكند و آن نيز بدست نميآيد مگر با تقوي ( البته مراحل شروع تقوي براي اين حقير را هم انشاء الل...ه عرض خواهم كرد ) . حتي در اين مراحل اگر حواستان جمع باشد جايزه هم ميدهند بعله جايزه خوب اين حقير كه اينگونه برداشت كرده ام.
فكر ميكنيد ميتوانيد (براي خدا) به پدر و مادرتان به چشم التماس و تقاضاي لطف و كرم نگاه كنيد .
فكر ميكنيد ميتوانيد ( براي خدا ) فكر كنيد خدا را در دل آن بزرگواران گذاشته اند و اگر بر دريچه قلب پر از مهر آنان وارد شوييد و آن را به سوي خود متوجه كنيد خدا را بدست آورده ايد.
و اما ... براي بدست آوردن خدا تلاش نكنيد . خدا با ماست و ما كمي بي توجه هستيم.
براي رسيدن به خدا نيز تلاش نكنيد حتي براي رضاي خدا نيز تلاش نكنيد سعي كنيم فقط آنچه را كه گفته عمل كنيم و باور كنيم حتما حتما حتما درست است چون خدا گفته. ( هر چند كه طبعا رضاي خدا در دستورات خدا هم هست ) .
و شايد بايد خود را فقط مال خدا دانست و نه مال خود و يا ديگري پس هيچ نميخواهم و هيچ نميبينم و هيچ نميشنوم . وقتي مال او هستيد هرچه او بخواهد ميبينيد و هرچه او بخواهد ميشنوييد و هر چه او بخواهد ميشود .
اميدوارم mas عزيز به پاسخ خود رسيده باشيد.
التماس دعا .............. و من الل...ه التوفيق _________________ نافله،نافله،نافله.جامعه،جامعه،جامعه.عاشورا،عاشورا،عاشورا
برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج ) صلوات |
|
بازگشت به بالا |
|
|
Alavi مدير بخش علوم غريبه
تاريخ عضويت: 15 Sep 2006 ارسالها: 719 محل سكونت: ابوذر علوی نيك مدیر انجمن لاهوتیان http://loghman.info/forum
|
ارسال شده: 5 شنبه Mar 08, 2007 2:37 pm موضوع: |
|
|
786 هو الحق 786
احسنت بر برادران ديني ام
تقوي تقوي صبر بر تقوي _________________ * اللهم عجل لوليك الفرج *
الهي اگر چه درويشم ولي داراتر از من كيست ؟ كه تو دارايي من هستي . كلب كلبان آستان شاهنشاه ولايت |
|
بازگشت به بالا |
|
|
mas كاربر
تاريخ عضويت: 10 Aug 2006 ارسالها: 159 محل سكونت: iran
|
ارسال شده: 5 شنبه Mar 08, 2007 3:48 pm موضوع: یک تجربه |
|
|
سلام .
این جمله ی شما یعنی یقین: نقل قول: | واقعا و دقيقا نميدانم يقين يعني چه ولي ميدانم وجود خدا از وجود ما مسلم تر است و باور كردني تر است. |
و این رو هم بدونید که سوادی که به درد آدم نخوره هیچ ارزشی نداره . پس مدام نگید من بی سواد . که به نظر من از همه ی مدعی ها با سواد ترید.
فقط یک چیز می مونه. برای بنده هم دعا بفرمایید که بفمم.
یاعلی _________________ خاموشی باغ اندیشه است . امیر المومنین امام علی(ع) |
|
بازگشت به بالا |
|
|
mohamad ali گنجينه هاي اسرار
تاريخ عضويت: 19 Nov 2006 ارسالها: 346 محل سكونت: اهواز
|
ارسال شده: 5 شنبه Mar 08, 2007 5:43 pm موضوع: |
|
|
اعوذ باالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت satiram گرامی
درخواستی داشتم ببخشید !!!!! نام و نام خانوادگی خود را برای این جانب ذکر کنید.
(عالم غیب و الشهاده ان کنتم المومنین) _________________ هان مشو نومید چون واقف نه ای زاسرار غیب
باشد اندر پرده بازی های پنهان غم مخور
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم |
|
بازگشت به بالا |
|
|
new_boys333 عضو فعال
تاريخ عضويت: 12 Nov 2006 ارسالها: 212
|
ارسال شده: 5 شنبه Mar 08, 2007 6:58 pm موضوع: |
|
|
من دیشب این تاپیک رو دیدم چه زود تاپیک پر شد ممنون آقای satiram خوشا به سعادت شما
خدا خیرت دهد که تجربه های خوبتون را برای دوستان اهل دل بیان کردید اگه به صورت صوتی بود خیلی عالی میشد اما ممنون _________________ لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین
نیست خدایی جز تو ، تو پاک و منزهی همانا من از ظالمین بودم
یا خیر ذاکر ومذکور |
|
بازگشت به بالا |
|
|
Mohamad مدير سايت
تاريخ عضويت: 06 Jul 2006 ارسالها: 795 محل سكونت: عالم ارواح
|
ارسال شده: 5 شنبه Mar 08, 2007 9:36 pm موضوع: |
|
|
بنام خالق عالم ملكوت.
سلام برادرم..استادم .satiram جان.ار اينكه دوباره روحمان را با حرفهايت تازه كردي ممنونم.
اگر پيشم بودي دستت را ميبوسيدم....
اين راه را ادامه ميدهيد و درهاي معرفت بر رويتان گشوده شده ميشود يا اصلا شايد شده است(حتما شده است)اصلا از همان اول درهاي كرامت هم براي شما باز شده است...بله باز شده است..نگوييد نه.
خاك بر سر من باشد كه چقدر عقبم...اي ها اي ها اي ها...
satiram جان شما در اصطلاح بيداران راه ، و نيازمندان درگاه و عاشقان آگاه ، انسانى هستيد كه نفس خود را به حسب قوّه ى نظريّه كامل كرده ، و علم به حقايق را به قدر توان تحصيل نموده ، و از صفات رذيله و عقايد خبيثه خود را پاك ساخته ، و خويش را به اعتقادات حقّه و كمالات الهيّه آراسته نموده ايد.
satiram جان.برادرم.شما داراى علم و عمل هستيد ، و تمام اوامر الهى را گردن نهاده ، و از آنچه نهى شده دورى جسته و به خاطر رياضت شرعيّه و عبادت الهيّه داراى قوّت و قدرت عملى شده ايد.
خوشا آنان كه الله يارشان بى *** كه حمد وقل هوالله كارشان بى
خوشا آنان كه دايم در نمازند *** بهشت جاودان بازارشان بى
نميدانم چه بگويم..جدا" نميدانم....نميدانم نميدانم...
خوشا به سعادتتان...
اين بنده ي روي سياه رو هم دعا كن.
يا حق _________________ پيرى و جوانى چو شب و روز بر آمد *ما شب شد و روز آمد و بيدار نگشتيم
www.tazkiye.com
www.arvah.bix.ir |
|
بازگشت به بالا |
|
|
new_boys333 عضو فعال
تاريخ عضويت: 12 Nov 2006 ارسالها: 212
|
ارسال شده: شنبه Mar 10, 2007 7:29 am موضوع: |
|
|
منتظر تجربه های شما رهنمود های شما و توصیه های شما مشتاقانه هستم
این تاپیک رو آدم خیلی تأثیر می ذاره که چقدر عقبه و کجاها میتونه باشه و نیست و هنوز غرق در گناهه _________________ لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین
نیست خدایی جز تو ، تو پاک و منزهی همانا من از ظالمین بودم
یا خیر ذاکر ومذکور |
|
بازگشت به بالا |
|
|
satiram بزرگ انجمن و مديريت
تاريخ عضويت: 12 Aug 2006 ارسالها: 132 محل سكونت: تهران
|
ارسال شده: 1 شنبه Mar 11, 2007 10:02 am موضوع: يك تجربه (2) |
|
|
سلام عليكم و رحمه الل...ه و بركاته
تقوي...تقوي ...تقوي
ميخواستم در خصوص شروع به تقوي اين حقير و آن دوران و .... برايتان تعريف كنم ولي با توجه به اينكه اربعين آقا امام حسين (ع) است و پايان چله اي كه برادرمان حسام علي عزيز راهنماييمان نموده بودند بنظرم رسيد چند تجربه مختصر را بنويسم
فكر ميكنم بعد از عاشورا بود و اين حقير ميبايست از منزل خودمان به طرف منزل پدر و مادر بزرگوارم ميرفتم .
تك و تنها بودم و در حال فكر و ... فكر عاشورا . محل دقيقا چهارراه خيابان شهيد نامجو ( خيابان گرگان سابق) و خياباني كه از طرف ميدان امام حسين (ع) بطرف ميدان سپاه ميرود . در حال عبور بطرف ميدان امام حسين (ع) بودم ( البته در همين چهارراه هنوز هم يك تكيه و هيئت بزرگ هست و در نزديكي همين چهارراه يك مسجد كه امام جماعت آن مرد بزرگي است ) كه در روبروي خود تمثال آقايمان حضرت ابو الفضل عباس (ع) را ديدم . همانطور كه به جلو ميرفتم در آن تمثال غرق شدم و بي اختيار فرياد زدم و ميگفتم : " خدايا آنها خيلي نامرد بودند خيلي مظلوم آقا (ع) را شهيد كردند ...خدايا آقا مظهر ادب است و بي اختيار وسط خيابان اشك ميريختم و بطرف آن تمثال كه در مسيرم بود ميرفتم . زمان ايستاده بود و مسير بيش از صد متر شده بود . هر چه ميرفتم به آن تمثال نمي رسيدم و اشك ميريختم ."
( انگار ناخود آگاه خرد شده بودم و له شده بودم خيلي ظلم شديدي است اگر فقط و فقط در نظر بگيريد
"روان شد جانب شط فرات و تشنه بيرون شد ....فتوت بين ، جوانمردي نگر همت تماشا كن "
اين شعر از كودكي هميشه در خاطرم مانده است )
لحظظه اي بخود آمدم انگار دور اطرافم هيچكس مرا نميديد انگار نامرئي شده بودم انگار هواي دور و اطرافم هواي كثيف تهران نبود هوا با اينكه غروب شده بود ولي كاملا نوري ديگر داشت و محيط اطرافم وسيع شده بود . لحظه اي بخود آمدم و گفتم : واي اگر مردم مرا به اين شكل گريان و خميده ببينند چه فكر ميكنند حتما ميگويند طرف ديوانه است و .... لذا خود را جمع و جور كردم و مسيرم را بطرف خيابان شهيد نامجو عوض كردم ولي هنوز ماتم داشتم لحظه اي احساس كردم كسي تعقيبم ميكند و بدنبال و پشت سرم ميآيد فكر كردم آقا امام زمان (عج) است چون شنيده بودم آقا امام زمان (عج) نسبت به آقا ابوالفضل عباس (ع) يك مهر عجيبي دارد و حالا آمده است ( ببخشيد از اين كلمه استفاده ميكنم ولي آنموقع اينطور بنظرم رسيد ) تشكر كند براي اشكي كه براي آقا ابوالفضل عباس (ع) از چشمان اين حقير ريخته است لذا سريعا در دل عرض كردم آقا امام زمان (عج) ببخشيد دست خودم نبود و اشكم سرازير شد ولي تشكر ندارد آخه آقا ابوالفضل عباس (ع) خيلي قوي و با ادب و مظلوم بود و از اينگونه شهادتش دلم شكست فقط همين .
از آقا امام زمان (عج) تشكر كردم براي اين محبت ايشان و عرض كردم نميخواهم مزاحم وقت شما شوم و با دلهره به پشت سرم نگاه كردم چون فكر ميكردم خودشان اگر صلاح ميدانستند مي آمدند جلو و اين حقير ايشان را ميديدم ( آخه متاسفانه آنموقع سيگار در دست داشتم كه فورا آنرا انداختم چون ميدانستم آقا امام زمان (عج) از سيگار بدشان ميآيد. )و ديدم يك آقايي كه ملبس به لباس طلاب است يعني عبا و عمامه دارند راه خود را بطرف آنطرف خيابان تغيير دادند خيابان شلوغ بود و ماشين ها با سرعت عبور ميكردند ولي هيچكدام به آقا امام زمان (عج ) برخورد نميكردند و در نزديكي ايشان بسيار ملايم مي پيچيدند و عبور ميكردند و آقا امام زمان (عج) دقيقا وسط خيابان رسيده بودند يكمرتبه عرض كردم آقا امام زمان (عج) لطفا اگر خودتان هستيد يك علامتي چيزي بفرماييد تا خيالم راحتتر بشود كه يكمرتبه آقا امام زمان (عج) همان وسط خيابان برگشتند و تبسمي كردند ( لبخند نزدند فقط لبخندي خيلي خيلي كم را حساب كنيد ) و بعد مثل اينكه خيال مرا راحت ديدند به آنطرف خيابان و به يكي از مغازه ها كه دقيقا آن مغازه را هم بخاطر دارم رفتند و اين حقير نيز براي آنكه مزاحم ايشان نباشم سريعا از آن محل دور شدم .
بعله آقا نشانه اي از خودشان دادند خالي بر روي گونه سمت راست صورتشان و هر چه اينطرف و آنطرف خوانده ام هنوز كسي دقيقا محل آن خال را نگفته ولي اين حقير ديدم درست بر روي برجستگي گونه بطرف پايين بود و آقا امام زمان (عج) اينگونه خودشان را شناساندند.
شما ميتوانيد حال اين حقير را تصور كنيد ؟ آن همه كه بدنبالش بودند اين حقير ديدم بدون هيچ استرسي و هيچ هول شدني ولي حالا ميدانم كه همه اش به اراده خودشان بوده است . فكر ميكنيد تا شب چگونه بودم و آيا تا صبح خوابيدم ؟ و به هيچ كس هيچ نميتوانستم بگويم.
روزها ميگذشت و اين حقير مجنون فقط يك نگاه بودم فقط يك نگاه بود . آيا هنوز عاشق شده ايد عشق به رخ و هيكل نه .
عشق به صفا و صميميت و نور. عجيب است در يك لحظه چه كاري كرد و چه چيزها داشت .
در كتابي مثل اينكه همين كتاب عصر ظهور كه دوستمان لينك آنرا گذاشته اند به يك مطلب آقاي مجلسي (ره) در مورد آقا امام زمان (عج) در خصوص هيكل آقا امام زمان (عج) ايراد گرفته شده بود كه آقا امام زمان (عج) مثل اينكه بايد قد بلند و هيكلي باشد اما اينگونه نيست و ايشان بدني مورون دارند ولي درشت اندام نبودند.
به هر حال دوستان در اينحال مقام و منزلت و دوستي آقا امام زمان (عج) را نسبت به آقايمان حضرت ابوالفضل العباس (ع) را ديدند و برادر حسام علي جان ميدانم كه ميفرمايند يك مطالبي را مانند اينكه اثر ذكر ( چله اي كه فرموده بوديد ) را نبايد گفت و يا براي هر كسي چيزي خصوص خودش را دارد ولي اين حقير عرض كنم براي اين حقير همچنان كه براي برادرمان محمد عزيز همان اوائل عرض كردم از پايان روز اول و ديشب كه پايان آن بود مطالبي داشت . پس عرض ميكنم ائمه (ع) هيج چيزي را بي جواب نميگذارند هيچ چيز. ممكن است متوجه نشوييم ولي حتي يك نگاه به طرفشان را بي جواب نميگذارند كه انشاءالل...ه در آينده و در تجربه هاي ديگري مطالبي به عرض خواهم رساند. و بر همين اساس است كه به زاري عرض ميكنم دوستان ( ببخشيد ) آيا ما به طرفشان رفته ايم و جواب نگرفته ايم يا نرفته ، حساب و كتاب كرديم و نرفتيم. آنها در حساب و كتاب نميگنجند آنها ذخاير غني و گنج هاي مالا مال هستند كه ذره اي در لطف شان به ما از ذخاير آنها كم نميشود.
محافل عزاداري سيد و سالار شهيدان آقا امام حسين (ع ) محافلي است كه بدون داشتن قفل و كليد از اينطريق ميتوان وارد خانه خدا و محفل ائمه (ع) شد بدون پاسپورت و گذرنامه و بدون نگهبان است . همه دربها در اين محافل باز است بشتابيم. و ايراد نگيريم به هيچ كس در اين محافل ، و محترم شماريم از قاري و تعزيه خوان و سخنران و مداح و آنكس كه در اين باب مي سرايد و گريه كن و كسي كه شركت ميكند در اين مراسم. براي همه ما يادداشت ميكنند ، شك نكنيد حتي پلك زدن مارا يادداشت ميكنند و همه اش را حساب و كتاب ميكنند.عجب سري است اين عاشورا و اين اربعين و عزاداري كه تمام محاسبات را كن فيكون ميكند.
التماس دعا .............. و من الل...ه التوفيق _________________ نافله،نافله،نافله.جامعه،جامعه،جامعه.عاشورا،عاشورا،عاشورا
برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج ) صلوات |
|
بازگشت به بالا |
|
|
new_boys333 عضو فعال
تاريخ عضويت: 12 Nov 2006 ارسالها: 212
|
ارسال شده: 1 شنبه Mar 11, 2007 4:10 pm موضوع: |
|
|
منو نوشته های شما تکون میده از وقتی نوشته های شما رو خوندم دوست دارم یک جور دیگه باشم و بشم ممون ممنون ممنون فقط لطفا ادامه دهید فکر می کنم تنها بخشی که آدمو تو این انجمن به خودش میاره که کیه و کجا قرار داره و چقدر عقبه و تو خوابه این بخشه
ممنون _________________ لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین
نیست خدایی جز تو ، تو پاک و منزهی همانا من از ظالمین بودم
یا خیر ذاکر ومذکور |
|
بازگشت به بالا |
|
|
SeyedHani عضو تازه وارد
تاريخ عضويت: 14 Jan 2007 ارسالها: 1
|
ارسال شده: 1 شنبه Mar 11, 2007 6:41 pm موضوع: .... |
|
|
فقط یک بیت ...
این مدعیان در طلبش بی خبران اند .... کان را که خبر شد خبری باز نیامد _________________ ای برادر، تو همان اندیشه ای |
|
بازگشت به بالا |
|
|
satiram بزرگ انجمن و مديريت
تاريخ عضويت: 12 Aug 2006 ارسالها: 132 محل سكونت: تهران
|
ارسال شده: 2 شنبه Mar 12, 2007 7:36 pm موضوع: سلام عليكم |
|
|
سلام عليكم و رحمه الل...ه و بركاته
تقوي ، تقوي ، تقوي
بزرگواران
اين حقير هر چند وقت يكبار نگاهي به گذشته خود دارم و البته ميگويند خوب است
اما غرض از آن اينست كه دقيقا يكشنبه هفتم آبانماه امسال يكي از بزرگان در جواب سوالي كه از ايشان كرده بودم منت گذاشته و فرموده بودند
نوشته: |
در خصوص مسئله دوم كه به عروج نماز براي حقير اشاره كرديد بايد بگويم كه :
اگرمن باب مثال در پرواز عروجي هم داشته باشم اجازه فاش كردن آنرا ندارم و از جمله اسرار به حساب مي آيد پس حضرتعالي از كسي انتظار نداشته باشيد كه اسرار لاهوتي را فاش كند
و براي حقير از واجبات است كه خود را پست تر از همگان بدانم و در اين خصوص هم هيچ ادعاي
ندارم
|
و البته چند جمله ارشادات ديگر كه همين جا هم صميمانه از ايشان تشكر ميكنم و خدا ميداند كه ايشان را دوست دارم .لذا با عنايت به مطالبي چند كه اين حقير از زندگي خود در قالب تجربه عرض كرده ام
آيا اجازه دارم ادامه دهم ؟ (از لحاظ شرعي)
با عنايت به اينكه اين حقير حتي خود را پست تر از همگان نميدانم كه كمتر هم حتما هستم و در اين سايت كسي ، كسي را نميشناسد و اين حقير نيز هيچ ادعايي بجز مفلوكي خود ندارم ( آخه شما كه بقيه تجربيات اين حقير را نخوانده ايد تا بدانيد كجا هستم و چگونه هستم و چه ميكنم ) آيا هنوز جايز است ادامه دهم؟
اما
هركه را اسرار حق آموختند
مهر كردند و زبانش دوختند
باور نميكنم كسي خدا را نديده باشد و كسي خدا را لمس نكرده باشد كه اگر اين اسرار حق است كه براي همه هست و اگر اسرار حق بالاتر از اينهاست كه اين حقير نيز نه ديده ام و نه شنيده ام.
به تمثال آقايم ابوالفضل العباس (ع) نگاه ميكنم و اشك ميريزم كه آيا اين حقير خواسته اينگونه خود را مطرح كند ؟ شايد ....
ولي عجيب نيست . شيطان همه جا و به هر طريقي ميخواهد كار خود را بكند آخه او قسم خورده است ولي ميدانم با ياد و نام خدا و براي او شروع كرده ام .
منتظر ارشادات و راهنمايي هاي شما بزرگواران هستم هر چند كه اينبار هم از خود خدا سوال ميكنم و از او و امام زمان (عج) جواب ميخواهم .
التماس دعا .............. ومن الل...ه التوفيق _________________ نافله،نافله،نافله.جامعه،جامعه،جامعه.عاشورا،عاشورا،عاشورا
برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج ) صلوات |
|
بازگشت به بالا |
|
|
new_boys333 عضو فعال
تاريخ عضويت: 12 Nov 2006 ارسالها: 212
|
ارسال شده: 3 شنبه Mar 13, 2007 7:04 am موضوع: |
|
|
باسلام
آقای satiram تجربه های شما دید انسان رو باز میکنه برا من که این گونه بوده (یعنی شخصی در حال حاضر هست که این گونه میگه از تجارب خودش در باب خداشناسی ) نه مال گذشته ها که سرگذشتشان در سایت های مختلف هست ومال قدیما بوده
برا من که خیلی مفید بوده و ممنون راستش بعضی وقتها برا انسان پیش میاد که تردید کنه اما وقتی کسی رو میبینه که با خدای خودش رازو نیاز میکنه و..... باعث میشه این تردید ها متلاشی بشه مخصوصا کسی که در حال حاضر باشه نه فقط داستانش رو بخونیم احساس دلگرمی به آدم دست میده خیلی ها این مسیر رو شاید رفتند اما هیچی نگفتند نمیدونم چرا مگه باید در این مسائل بزرگ خساست به خرج دهیم ( خیلی خیلی ببخشید منظورم با شما نبود با بقیه بود ) چرا نباید دیگران را به این گونه ارشاد کنیم که تآثیرش هم بیشتر هست
به هر حال مشتاقانه منتظر ادامه حرفای شما و بقیه دوستان هستم و تشکر می کنم که با باز کردن این تاپیک مسیرها رو نشون دادی
التماس دعا _________________ لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین
نیست خدایی جز تو ، تو پاک و منزهی همانا من از ظالمین بودم
یا خیر ذاکر ومذکور |
|
بازگشت به بالا |
|
|
satiram بزرگ انجمن و مديريت
تاريخ عضويت: 12 Aug 2006 ارسالها: 132 محل سكونت: تهران
|
ارسال شده: شنبه Mar 17, 2007 3:09 pm موضوع: سلام عليكم |
|
|
سلام عليكم و رحمه الل...ه و بركاته
تقوي ، تقوي ، تقوي
هركه را اسرار حق آموختند .......مهر كردند و زبانش دوختند
التماس دعا .............. ومن الل...ه التوفيق _________________ نافله،نافله،نافله.جامعه،جامعه،جامعه.عاشورا،عاشورا،عاشورا
برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج ) صلوات |
|
بازگشت به بالا |
|
|
satiram بزرگ انجمن و مديريت
تاريخ عضويت: 12 Aug 2006 ارسالها: 132 محل سكونت: تهران
|
ارسال شده: شنبه Mar 17, 2007 7:38 pm موضوع: |
|
|
سلام عليكم و رحمه الل...ه و بركاته
تقوي...تقوي ...تقوي
يك روزي پسر عمويم خدا بيامرز كه فقط 2 يا 3 سال از اين حقير بزرگتر بود گفت : ببين جدا دارم ميميرم فكر نميكنم تا يكسال ديگر زنده بمانم و براي معالجه ام نيز پول لازم است كه اگر بستري شوم آنوقت چه پولي از كجا؟ ولي يك چيزي را بهت بگم هر چي دارم از اين چهار قل است يادت باشه هميشه آنها را بخوان . پسر عموي اين حقير يك مغازه كوچك در شهرستان داشت و با همسر و فرزند خردسالش در همان شهرستان زندگي ميكردند . ايشان قاري قرآن بودند و عجب نفسي و عجب صداي زيبايي داشتند. هر لحظه و در هر جايي و در هر حالي كه بوديم او ميتوانست با خواندن روضه همه ما را دگرگون كند و بدون استثنا همه را به گريه بياندازند البته ايشان كمتر از يكسال بعد در اثر از كار افتادن كبد و كليه هايش از دنيا رفتند. ( خدا حتما ايشان را كه مردي خير بود آمرزيده است و بازهم خدا بيامرزدشان )
قبلا عرض كردم در خواندن قرآن مشكل دارم و چه برسد به حفظ آن. به هر حال چون اين مطلب را از پدر و مادر خدا بيامرزم خيلي شنيده بودم عزم جزم كردم كه بايد اين چهار قل را حفظ كنم ( چهار قل منظور اين حقير سوره هاي قل هوالل...ه احد ، قل يا ايهالكافرون ، قل اعوذ و برب الناس و قل اعوذ و برب الفلق ميباشد )
از همسرم تقاضا كردم آنها را با تمام اعراب صحيح بر روي يك كاغذ كوچك بنويسد كه در بين راه رفتن به محل كار صبح ها آنرا بخوانم. خدا خيرش دهد همان روز نوشت و حقير نيز تا حد لجبازي با خودم در خواندن آنها اصرار كردم شايد خيلي ها خجالت بكشند ولي اين حقير براي اين سوره ها چندين بار نزد همسرم تمرين ميكردم تا غلط هايم را بگيرند چون يا نبايد اينكار را ميكردم و يا اگر ميخواستم انجام دهم بايستي درست انجام ميدادم . به هر حال هر روز صبح از منزل تا محل كار مانند بچه مدرسه اي ها كه امتحان دارند كاغذ كوچكي در دست داشتم و مشغول خواندن سوره ها بودم بعد از مدتي سوره هاي انا انزلناه ، كوثر ، والعصر و وان يكاد را نيز به آنها اضافه كردم.
جالب است بدانيد چون تجربه اين حقير بوده و نميدانم براي ديگران چگونه است ولي عرض ميكنم ، با عوض كردن يا جابجايي سوره هاي چهار قل ، در آنروز اتفاقات خاصي برايم ميافتاد مثلا فهميده بودم اگر سوره ... را قبل از سوره ... بخوانم حتما آنروز دعوايم ميشود ويا اگر ......
لذا بعد از مدتي ترتيب فوق را برگزيدم تا روزي آرام داشته باشم و چون علاقه خاصي به انا انزالناه داشتم آن را نيز ميخواندم و سوره والعصر را براي گوشزد بخود و سوره كوثر را براي علاقه به خانم (س) و وان يكاد را براي آنكه فكر ميكردم همدلي با پيامبر (ص) است و اعلام جنگ به منافقين و كفار است با حرص و حالت دعوا و خط و نشان كشيدن ميخواندم.
بعله بالاخره حفظ شدم البته نميدانم چقدر طول كشيد ولي خيلي سخت نبود بجز سوره قل يا ايهالكافرون .
خوشحال بودم و پيروز شده بودم علي الخصوص كه ديگر در مسير منزل تا محل كار فكر هاي بيخودي نميكردم و چشم به در و ديوار و نامحرم و .... نميكردم.حتي براي به محل كار رفتن خودم را تشويق ميكردم چون ميدانستم در مسير حتما اين سوره ها را خواهم خواند.
احساس آرامش ميكردم و ميدانستم روزي بمراتب خوب خواهم داشت و تازه براي هيچكدام از آنها از خدا چيزي نميخواستم و متشكر بودم كه با اين سوره ها خيلي چيزها را به اين حقير ميآموزد . يادم هست كه چند سال پيش معاون اداره گفتند كه آيت الكرسي را حفظ هستند و اين حقير خيلي خوشم ميآمد كه آنرا نيز حفظ شوم ولي مگه يك خط و دو خط بود . سه تا آيه چند خطي بود . مگه ميشد آنرا خواند تا چه رسد حفظ كردن آن . سعي كردم هر روز باز هم به كمك همسرم يكبار هم كه شده آنرا از روي قران بخوانم. و فقط سعي كردم.
دفعات اول معنايش مرا دگرگون ميكرد . خيلي خيلي زود آنرا حفظ كردم علي الخصوص كه وقتي ميخواندم معنايش را در ذهنم مرور ميكردم واقعا بزرگ و زيباست. هنوز اگر خدا بخواهد هر روز صبح بعد از نماز صبح و خواندن دعاي بعد از نماز و يا در راه محل كارم همه آنها را ميخوانم و هنوز از آنها لذت ميبرم و هنوز برايم تازه است.
و بعد مادرم فوت كردند . در يك روز از اوائل پاييز . كه خدا حتما انشا ء الل...ه پدر و مادرم را آمرزيده است و خدا باز هم بيامرزدشان.
باور كنيد همه عمر تلاش كردم به جايي برسم تا بتوانم يك قدم بخدا يك قدم خير براي آنها بردارم و به آن بزرگواران بگويم نميدانم و نخواهم دانست كه چقدر برايم زحمت كشيديد ولي ميدانم كه خيلي دوستتان دارم و فقط خدا و امير المومنين علي (ع) و آقا امام زمان (عج) دست شما را بگيرند و جواب خيرتان بدهند. مادرم هم رفت و حقير خود را ديگر بدون تكيه گاه ديدم و ماندم بدون آنكه فقط به تنها آرزوي تمام عمرم يعني خدمت به آنان برسم. و اين هميشه بغض در گليم مانده و ميماند. اگر از آنان تشكر نكنم چگونه ميتوانم از خداي خود و امام خود تشكر كنم . يا خدايا بفريادم برس يا امام بفريادم برسيد.
فرزند سومم دختر بود و طبق قرار قبلي كه با همسرم گذاشته بوديم نام مبارك مادرم را در شناسنامه ايشان گذاشتيم.
و پس از آن خود را مكلف دانستم كه براي پدر و مادرم هر روز صبح يك سوره حمد و هفت قل هوالل...ه و هفت انا انزالناه بخوانم.
و اينهم لطف الهي بوده و هست . و در حال حاضر نميدانم از چه وقتي ولي در همان دوران دعاي فرج را هم حفظ كردم و خواندم. الحمد الل...ه.
البته اين روزها ميگويم و اين روزها متوجه شده ام كه اين دوران و اين حفظ كردن ها و اين تر تيب ها همينطوري نبود بلكه دقيقا حساب شده و بر اساس ظرفيت حقير و با كمك و مساعدت هاي فراوان بوده است و شايد خيلي حيف كه دير متوجه شدم .
اما بعد...
بياد كتاب آيت الل...ه دستغيب در خصوص گناهان كبيره افتادم و اينكه در آن كتاب اصرار بر تقوي داشتند و ميفرمودند تقوي يعني ترك گناهان و انجام واجبات و بعد ترك مكروه و انجام مستحبات.
راستش از دروغ گفتن شروع كردم و واقعا روز اول سخت بود و خيلي دقت ميكردم كه به هر نوعي دروغ نگويم و شد و دروغ نگفتم يك جشن خصوصي براي خودم گرفتم و يك نماز با لذت را براي خودم تدارك ديدم . جاي شما خالي نباشد جشن واقعا خوبي شد و احساس ميكردم را رفتن را تجربه ميكنم و قدم از قدم برداشتن را تجربه ميكنم.
روز دوم هم خيلي سخت بود ولي روز سوم مثل اينكه برايم تله گذاشته بودند تا جايي كه ديگر به خدا عرض كردم خدايا اينجا ديگر نميكشم خودت كمكم كن.
بهتر است بدانيد اين حقير اصلا حافظه خوبي ندارم اصلا . ولي اين مطالب براي اين حقير هيچ وقت احتياج به حافظه نداشته است و هميشه همراهم است. اما روز چهارم آرام شده بودم و تلاش خاصي نميخواست مثل اينكه استراحت داده باشند و يا زنگ تفريح است.ولي نميدانم چقدر طول كشيد كه گناه بعدي را هدف قرار دهم البته شايد ما الحمد الل...ه خيلي از كناهان را مرتكب نشده ايم و نميشوييم ولي بايد هدف گيري مي كردم پس غيبت را هدف گرفتم . اين ديگر خيلي سخت بود هم بايد دروغ نگويي و هم بايد غيبت نكني آخه خيلي وقتها آدم نميداند اين حرف كه ميزند دروغ به حساب مي آيد يا نه ، ويا اين حرف كه ميشنود و يا ميزند تهمت به حساب ميآيد يا نه .
پس بايد خيلي خيلي احتياط كرد و حتي نميتواني خيلي وقتها حرف بزني يعني سكوتت بيشتر ميشود تا حرف زدنت.
تهمت ، افترا ، مسخره كردن ؛ حتي ديگر ان نيز نزد اين حقير با احتياط بيشتر صحبت ميكردند چون در هر محفلي اگر جوك از ترك ها يا رشتي ها يا ... ميگفتند خودبخود اخم ميكردم كه بدانند و بلند ميشدم و محل را براي چند لحظه ترك ميكردم آخه خطرناك بود . اگر كسي پشت سر ديگري مطلبي ميگفت يا اجازه نميدادم و يا محل را ترك ميكردم و در موارد خاصي اگر احساس ميكردم ممكن است نفر سوم از اين مطلب خوشش نيايد گوينده و نفر سوم را روبرو ميكردم و به گوينده ميگفتم خودت بگو پشت سر ايشان چه گفته اي اگر گوينده عذر خواهي ميكرد ميگذشتم ، در غير اينصورت خودم مطلب را عنوان ميكردم و بدينگونه هيچ كسي پشت سر هيچ كسي نزد اين حقير حرفي نميزد و اينهم براي خودشان خوب شده بود. نا خود آگاه همكاران ديگر پشت سر همديگر كمتر و يا بندرت صحبتي ميكردند.
حالا بايد واجبات را دقت ميكردم . پس از نماز شروع كردم . نماز سر وقت. حتي در منزل براي نماز كت و شلوار ميپوشيدم و خودم را مرتب ميكردم تا جائيكه خانواده فكر ميكردند ميخواهم بروم بيرون كه البته آنها نيز عادت كردند. تا جايي كه ديگر به جا انداختن زانو بر روي شلوارم نيز ايراد نميگرفتند.
سريعا سلام ميكردم هيچ كسي پايين دستم نبود هيچ كسي و هنوز هم نيست ( الحمد الل...ه ).
انجام واجبات هم اوائل خيلي راحت نبود مثل خمس و ذكات .
تجربيات اين حقير ادامه دارد....و منتظر تجربيات شما نيز هستيم
التماس دعا .............. و من الل...ه التوفيق _________________ نافله،نافله،نافله.جامعه،جامعه،جامعه.عاشورا،عاشورا،عاشورا
برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج ) صلوات |
|
بازگشت به بالا |
|
|
satiram بزرگ انجمن و مديريت
تاريخ عضويت: 12 Aug 2006 ارسالها: 132 محل سكونت: تهران
|
ارسال شده: 2 شنبه Mar 19, 2007 5:49 am موضوع: سلا م عليكم |
|
|
سلام عليكم و رحمه الل...ه و بركاته
تقوي...تقوي ...تقوي
انجام واجبات هم اوائل خيلي راحت نبود مثل خمس و ذكات . به انجام آنها نيز راضي شدم . بعد ديدم اي بابا چي فكر ميكرديم در اين موارد و حالا چي ميبينيم. كتابي بدست آوردم كه در آن به دوست داشتن همه وهمه تاكيد شده بود و اينكه خدا همه وهمه را دوست دارد چه سياه و چه سفيد چه دارا و چه گدا . سعي كردم اينگونه باشم . يكبار كه براي ادامه درمان مجروحيتم به درمانگاه رفته بودم و منتظر نوبتم بودم آنجا از همه قشر بودند در نگاه اول كودكان ، بعضي كثيف و بعضي ژوليده و بعضي كاملا برعكس ؛ مردان و زنان نيز همين گونه بودند حتي بعضي خيلي بد حرف ميزدند . سعي كردم سعي كردم و سعي كردم و بخود گفتم خدا همه را دوست دارد و اين نعمت را به همه داده است او كه فرزندي كثيف و ژوليده داشت بهمان نسبتي كه ديگري فرزندي تميز و مرتب داشت به فرزند خود عشق ميورزيد و او را ميبوسيد و از خدا طلب شفا و عافيت برايش ميكرد و تلاش. آنروز كه از آن محل بيرون آمدم به قدرت خدا همه را به چشم خواهر و برادر و فرزندم ميديدم . بسيار زيبا بود حتي راننده تاكسي كه بر سر پنج تومان با هم توافق نداشتيم او اصرار ميكرد و اين حقير فقط تلاش ميكردم به او بگويم اين پنج تومان برايت خوب نيست و بيش از اندازه كرايه ات هست و نه آنكه نميدهم و او پنج تومان را گرفت و بعد پس داد و گفت نه نميخواهم بگذار ما هم پنج تومان كمتر بگيريم تا خدا خوشش بيايد. او رفت و شايد اين حقير ديگر او را نديدم ولي ....
چه زيباست مخلوقات الهي ، چه زيباست مهرباني . ديگر به برادر و خواهر و فرزند خود در خيابان تنه نميزدم كه عجله دارم.
ديگر خواهر و برادر و فرزند خود را جا نميگذاشتم تا خودم سوار اتوبوس شوم .
به آرامي تدريس ميشدم و خود نميدانستم به آرامي ياد ميگرفتم و كمكم ميكردند انجام دهند ولي نميدانستم . اصلا حوصله و وقت كتاب خواندن و يا شركت در مسجد و نمازخانه و پاي خطبه تلويزيون و راديو را نداشتم ولي مينشستم و دقيقا يك مطلب ميآموختم و ...
اينها همه حساب شده بود . خواستم و در اختيارم گذاشتند و بكار بردم و باز در اختيارم گذاشتند و باز ........... همين وبس.
يكباب آپارتمان درب و داغان به خواست و توجه و لطف پروردگار منان خريدم . تا خرخره كه نه تا بالاي سرم قرض و قوله بود حتي فيش حج مادرم خدا بيامرز را هم كه براي خود خريده بودم با دلي شكسته فروختم . پس امسال به حج نخواهم رفت ؟! يا حسين (ع)
هر چه تلاش ميكردم و تا پاسي از شب كار ميكردم قسمتي از قرضها را نمي توانستم بدهم . فقط سعي ميكردم تقوي را فراموش نكنم و اصرار بر آن داشته باشم.
از شروع خواندن آن سور ه ها و بعد اين اتفاقات كه گفتم يكسال ميگذشت . خوب بود و عالي بود و سخت بود حتي خيلي سوالات و مطالبي بود كه مشكل داشتم مستقيما از خدا در خواست كمك ميكردم شايد در تلويزيون و شايد در روزنامه و شايد در ميان سخنان همكاران به هر صورتي كه بود و هر طور خودش صلاح ميدانست عينا جواب سوالاتم و مشكلاتم را ميدادند . عينا بدون شك و شبهه عينا.
يكروز خواهرم با اين حقير تماس گرفتند و فرمودند : كجايي ؟ عرض كردم : چطور !
فرمودند مادر همسرم كه در شهرستان هستند امسال خيلي مريض احوالند و گفته اند فيش حج مرا بهيد به برادرتان تا ايشان به جاي من به حج بروند . عرض كردم خواهر خوب بدهند به پسرشان كه واجب تر است . خواهرم فرمودند ما هم گفتيم ولي ايشان اصرار دارند كه فقط شما .
خيلي بهانه تراشيدم تا خواهرم فرمودند چرا اينهمه فرار ميكني عرض كردم شما را بخدا به كسي نگوييد ولي در كار نان شبم هم مانده ام و اينهمه بدهي چگونه به حج بروم آنوقت چگونه در روي همسر و فرزندانم نگاه كنم تازه حج رفتن باز هم پول ميخواهد چند برابر پول اين فيش ؛ و ايشان فرمودند : نميدانم خودش اصرار دارد پس امشب با ايشان تماس ميگيرم و وضعيت شما را برايشان توضيح ميدهم و ميگويم كه شما نميتوانيد به حج بروييد . اين حقير نيز تشكر كردم و بعد خداحافظي.
و بعد اشكي بود كه امانم نميداد . خدا دعوتم كرده و نميتوانم بروم. باز هم الهي شكر
و باز هم فردا خواهرم زنگ زدند ، عرض كردم بفرماييد و ايشان فرمودند : آقا بايد بياييد چون مادر شوهرم نيز گريه ميكنن و ميگويند شما بايد بروييد . عرض كردم : آخه چرا ؟ آخه چرا من ؟ وايشان فرمودند : نميدانم ولي گفته اند اگر تو را با خودمان به حج نبرييم با ما قهر ميكنم.
عرض كردم آخه چطوري . بي پول بي پول هستم و ايشان فرمودند : شوهرم اجازه داده اند پول سفرت را ما بدهيم تا شما بعدا پس بدهيد
عرض كردم : شدني نيست تا چه وقت ؟ هيچ كه ندارم بلكه خيلي بدهي دارم . ايشان فرمودند : فعلا شما عكس و فتوكپي شناسنامه ات را بده تا بعد ؛ خدا بزرگ است.
بعد از حدود 2ماه خواهرم زنگ زدند و فرمودند: يك خبر خوش برايت دارم . عرض كردم : اگر خبر خوش است چرا گريه ميكني . ايشان فرمودند : پاسپورت و ويزاي شما و يكنفر ديگر در كاروان حاضر است ولي ويزاي ما هنوز نيامده . عرض كردم : خوب انشا ء الل...ه بزودي ميآيد ولي مگه براي اين حقير نيز اقدام كرده ايد و ايشان فرمودند بله .
يكماه بعد خواهرم زنگ زدند ( شديدا مشغول كار كردن در اداره بودم ) فرمودند : شما اداره هستي و امروز ساعت 2 بعد ازظهر پرواز داريم پس چرا راه نيافتاديد حالا ساعت 11 صبح است . عجله كن ممكن است نرسي. عرض كردم : جدي نميگويي .اين حقير كه اصلا آماده نيستم كدام پرواز نكند شوخي ميكني .
نميدانم چگونه با خانه تماس گرفتم و آنها را نيز نگران ديدم . خود را به خانه رساندم و همسرم فرمودند چرا ايستاده اي به پرواز نمي رسي .
عرض كردم : جدا بايد بروم ؟ آخه حاضر كه نيستم اصلا چطوري ؟ چي شد ؟ و ايشان توضييح دادند كه تمام مراحل را خودشان با خواهرم بجاي اين حقير انجام داده اند و اين حقير فقط بايد خو د را به هواپيما برسانم.
شكسته و نالان و خجل عرض كردم شما راضي هستيد و همسرم فرمودند بعله خيلي هم راضي هستم . عرض كردم از كسي خدا حافظي نكرده ام و ايشان فرمودند در اين 2 ، 3 روز قبل به نيابت اين حقير از همه حلاليت طلبيده و خداحافظي كرده اند .
مانده بودم چه اتفاقي دارد ميافتد يك لحظه خنديدم و عرض كردم خانم اين حقير حتي لباس احرام ندارم و ايشان زيپ ساك مسافرت را باز كردند و فرمودند اينهمه لباس احرام از پول خودم خريدم خيالت راحت باشد حلال حلال است .
چه بگويم ؟ چه ميتوانستم بگويم ؟
فرزندانم از مدرسه رسيدند با آنها خدا حافظي كردم و سوار آژانس بطرف فرودگاه . در ميدان انقلاب بوديم و به ساعت پرواز حود پنج دقيقه مانده بود همسرم گريه كردند و فرمودند به پرواز نمي رسيد. به ايشان عرض كردم اگر او مرا دعوت كرده پس ميرسم .
چهل وپنج دقيقه بعد از ساعت پرواز در فرودگاه بوديم . خواهرانم دم درب ترمينال فرودگاه ايستاده بودند .
پروار يكساعت عقب افتاده بود و بعد يكساعت ديگر. و بعد يكساعت ديگر و بالاخره پس از 8 ساعت تاخير پرواز انجام شد و ساعت حدود دوازده و نيم شب به فرودگاه جده در عربستان رسيديم. و بدليل همين نيم ساعت كاروان مجبور شد بخاطر آنكه يكروز از اقامت ما به ماه رمضان ميرسيد لذا 3 روز مجانا كاروان را اضافه نگه ادارند و مشخص شد هتلي نيز كه در ؟آن اقامت داشتيم يك درجه از هتل كم شده مثلا از 4 ستاره شده بود 3 ستاره لذا پس از بازگشت از حج نيز مقداري پول بما پس دادند . بنابراين 17 روز در عربستان اقامت داشتيم كه 3 روز از آن با ماه رمضان مصادف شد آنهم مجاني .
پاييز بود و يكسال از فوت مادر خدا بيامرزم ميگذشت.
در پايان همان سال ما سال نو را بدون داشتن يك ريال قرض به مردم شروع كرديم حتي مخارج حج را نيز تمام و كمال به خواهرم و دامادمان پرداخت كرده بوديم.براي خودم باور كردني نبود اينهمه قرض پرداخت شده بود و سال پرباري را با جيب تقريبا پر پولي شروع كرده بودم.
انشاء الل...ه از حالات خود در اين يكسال گذشته و مخصوصا سفر حج كه خدا نصيب همه بفرمايند برايتان تعريف ميكنم .
تا همين جايش هم خيلي زياد نوشتم هر چند كه خيلي سعي كردم خلاصه نويسي كنم.
تجربيات اين حقير ادامه دارد....و منتظر تجربيات شما نيز هستيم
التماس دعا .............. و من الل...ه التوفيق _________________ نافله،نافله،نافله.جامعه،جامعه،جامعه.عاشورا،عاشورا،عاشورا
برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج ) صلوات |
|
بازگشت به بالا |
|
|
m-hani عضو تازه وارد
تاريخ عضويت: 27 Jun 2007 ارسالها: 1
|
ارسال شده: 4 شنبه Jun 27, 2007 5:36 am موضوع: |
|
|
سلام.
من میخواستم خواهش کنم از satiram که لطف کنن اگه میشه من تلفنی با ایشون حرف بزنم.خواهش میکنم.
این ادرس میل بنده است.hani_majnoon@yahoo.com |
|
بازگشت به بالا |
|
|
|